๑۩۞۩๑ گفتگو ๑۩۞۩๑

"با چشمان عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم"

๑۩۞۩๑ گفتگو ๑۩۞۩๑ | بهمن ۱۳۹۹

سعید -:¦:-
๑۩۞۩๑ گفتگو ๑۩۞۩๑ "با چشمان عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم"

یه دنیا عاشقم من

عشق،
باید عاشق شدنو از تو یاد بگیره

 


هوا خیلی سرد بود

داشت بارون میزد

تا از در خونشون برسه به ماشین

خیس شده بود و داشت میلرزید

پالتومو انداختم رو شونه هاش

رفتم براش یه دسته گل رُز گرفتم

حالا منم خیسِ خیس شده بودم

و داشتم میلرزیدم

خندید

گفت دیوونه سرما میخوری

بگو ببینم مناسبتش چیه؟

گفتم

چون خیلی دوسِت دارم

و تنهات نمیزارم هیچوقت

اگه قراره تو سرما بخوری

منم باید سرما بخورم

من اینجام که تو تنها نباشی

اگه تو شرایطی باشی که تو دنیا

یک نفر فقط شبیه تو باشه

خودمو شبیهت میکنم

تا دنیا برات غریب نباشه

من اندازه تمام دنیا میخوامت

و کنارتم.

بغض گلوش رو گرفت...

گفت مگه آدم چی میخواد تو این دنیا

جز اینکه بدونه یه نفر همیشه هست

و نمیزاره اون حس تنهایی لعنتی بیاد سراغش

از اون شب خیلی میگذره...

هنوزم هوا که سرد میشه و بارون میزنه

رو بخار شیشه برام می نویسه:

" دنیامی "

 



تاريخ : سی ام بهمن ۱۳۹۹ -:¦:- توسط : سعید -:¦:-
.: Weblog Themes By SlideTheme :.