وقتی بیشتر از پنج ثانیه به چشمات نگاه کرد
باید ببوسیش
نگاهت می کنم
نگاهم می کنی
در چشم هایِ هم خیره شدیم
گفتم :
بوسه دارید؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند !
که لابه لایش دوستت دارم را بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم ؛
گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !
از آن بوسه ها که
تا ماه ها لبهایم را بچشم
و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
کمی بنشین کنارم
نفس بکش
کمی عمیق تر نفس بکش
تا در هوای گرم و معتدلِ نفس هایت
فصلِ برداشتِ لبانم فرا برسد
تو همینطور نفس بکش
بپرس روزِ خوبی بود یا نه ؟
بگذار برایت بگویم
چقدر کنارت خوبم
بعد پرده ها را بکش
پنجره ها را ببند
زیرِ کتری را کم کن
و شمع روشن کن
برایِ رفتن کمی دیر نیست ؟
شب را بمان !

تاريخ : دهم تیر ۱۴۰۰ -:¦:- توسط : سعید -:¦:-





















